محل تبلیغات شما

گروه جهادی شهید علی برقی



علت ترس از مرگ

چرا از مرگ می ترسیم؟

بیشتر مردم از نام مرگ می ترسند ، از مظاهر آن می گریزند ، از نام گورستان متنفرند و با زرق و برق دادن قبر ها می كوشند ماهیت اصلی آن را به فراموشی بسپارند . و حتی برای فرار دادن افراد از هر چیز خطرناك و یا غیر خطر ناكی كه می خواهند كسی آن را دستكاری و خراب نكند، می نویسد: (خطر مرگ !) .
آثار وحشتناك بودن مرگ برای انسان در ادبیات مختلف دنیادیده میشود؛تغییراتی ازقبیل:هیولای مرگ،سیلی اجل،چنگال موت،گرگ اجل،ودههاتغییراتی مانندآن،همه اینها نشانه وحشت واضطراب انسان از مرگ است.
داستان معروف روئیای هارون الرشید(كه درخواب دیده بودهمه دندانهای اوریخته است)وتعبیرخواب كردن آن دونفركه یكی گفت:(عُمرِخلیفه ازهمه بستگانش طولانی ترخواهد بود)و واكنش هارون دربرابر دوتعبیركننده كه به دومی،صدلیره داد و به اولی دستوردادصدتازیانه بزنند. نیز،دلیل دیگری براین حقیقت است؛زیراهردویك مطلب راگفته بودند؛اماآنكه نام مرگ كسان خلیفه را بر زبان جاری كرده بود،صد تازیانه نوش جان كردوكسی كه مرگ آنهارا درقالب طول عمرخلیفه،اداء نمود،صد لیره پاداش گرفت. معاد ،آقای مكارم، ص 22» اكنون باید دید،منشأو سرچشمه این ترس و وحشت چیست وازكجاست؟بامراجعه به فطرت وخواست درونی بشروروایات معصومین،روشن میشودكه این پدیده،مناشی وسرچشمه های متعّدد دارد كه ذیلاً به مهمترین آنها درحدّی كه این راگنجایش باشد،اشاره میكنیم:

1-علاقه ودلبستگی شدید به دنیا:
جهان هستی،ظاهری داردوباطنی، طبق بیان قرآن كریم ،دنیاوعالم طبع وطبیعت،ظاهر،وعالم آخرت،باطن جهان هستی است؛چنانكه فرمودند : یعملون ظاهرامن الحیوه الدنیاوهم عن الاخره هم غافلون .سوره روم، آیه 7»
یعنی: اكثرمردم به امورظاهرازدنیا آگاهند ،ولی ازعالم آخرت (كه باطن آن است)بكلّی بی خبرند،كسانی كه دردنیا به ظاهرش دلبسته اندوابدا باباطن آن كاری نداردو بی حساب و بی مسئولیت زندگی میكنندو بالأخره،تمام همّتشان رادر تزیین ظاهرو تهیّه متاع وكالای دنیا صرف نموده اند وهمه علاقه هارابه دنیاوزخارف آن منحصركرده است .
وبه تعبییر قرآن كریم:علاقه به دنیادرنظرآنان زیباجلوه كرده است (زین للناس حب الشهوات من النساءوالبنین والقناطیرالمقنطره من الذهب والفضه والخیل المسوّمه والانعام والحرث ذلك متاع الحیات الدنیا والله عنده حسن المآب) سوره آل عمران، آیه 14»
برای چنین افرادی ،مرگ حقیقتاوحشتزاست؛زیرا بامرگ، یكجاعلاقه هادرهم فرو میریزد ورابطه هاقطع میگردد.وجدایی ازمحبوب نیزسخت ناراحت كننده است. اماكسانی كه درعین توجه به ظاهر عالم،به باطن آن هم توجه كرده وضمن گذراندن عمر،به فكرتهیّه كالای عالم باطن وپس ازمرگ هم بوده اند،آنان ازمرگ، چنین وحشتی راندارند،زیرا علاقه به آن طرف هم بوده وبامرگ، به محبوبهای خویش میرسد.

2- مرگ را به معنای فناونابودی دانستن:
حبّ بقا ومیل به زندگی جاوید،ازمسائل فطری انسان است.هركس به خودمراجعه كند، به خوبی می یابد كه هیچگاه میل به نابودی ندارد ،لذا باهمه عواملی كه آنهاراموثردرنابودی خودمی پندارد،مبارزه میكندواگردید توان مبارزه باآن را ندارد،حدّاقل ازآن می گریزد ،لذا با امراض،میكروبها ،حیوانات درنده ،و دشمن وامثال اینها،درستیزاست؛زیراهمه اینهاراباعث نیست ونابود شدن خویش می داند.
وعلت فرار ازمرگ ووحشت ازآن هم همین است كه مرگ را فناو نابودی خود می پندارد وخیال می كند كه مرگ، ضدآن خواسته فطری ودرونی اوست؛زیرا درون او میگوید توباید همیشه باشی،ولی مرگ می گوید:توبایدفانی شده وبه دیارعدم رهسپارشوی.اینك ببینیم آیامرگ در بینش الهی به معنای فناونابودی است؟
بامراجعه به قرآن كریم وروایات اهل بیت(ع) روشن می شود كه مرگ ،به معنای فناونابودی نیست ،بلكه همچون تولدجنین ازمادراست.یك تولدثانوی است وبافرارسیدن مرگ،به جهانی گام میگذاریم كه به مراتب ازاین جهان وسیعتر،پرفروغتر،آرامبخش تر،ومملوازانواع نعمتهایی است كه درشرایط كنونی ودرزندگی این عالمی،برای ماقابل تصورنیست.
.بنابراین،مومنین ومعتقدین به عالم پس ازمرگ،نبایدازاین جهت ازمرگ بترسند؛زیرااعتقاد به نابودی ونیستی به وسیله مرگ واعتقاد به زندگی پس ازمرگ،قابل جمع نیست.امامادّییّن ومنكرین زندگی پس از مرگ،حق دارند كه از مرگ بترسند؛زیرا به راستی اگرمرگ به معنای فناونابودی باشد، چیزی ازآن وحشتناكتر نخواهد بود.وآنچه درباره هیولای مرگ گفته اند كاملا بجاو به مورد خواهد بود،لكن این عقیده اساساً باطل وغلط است .

3-جهل و ناآگاهی نسبت به حقیقت مرگ :
جهل و ناآگاهی، همیشه منشأ ترس است.بشراز شب تار،خوف دارد؛چون ظلمت وتاریكی، باعث جهل است؛جایی رانمی بیند،راه را از چاه تشخیص نمی دهد،مسیر را از پرتگاه تمیز نمی دهد. اینكه همه ازمرگ می ترسند، برای این است كه نمی دانند مرگ چیست؟مرگ چگونه بر آنان مستولی می شود و نمی دانند درحین مرگ، با چه عوارض وحوادثی مواجه می شوند. امام عسكری (ع) فرمود (پدرم امام هادی (ع) بر یكی ازاصحاب خود-كه درمرض موت بود-وارد شد، اومی گریست و از اینكه در معرض مرگ قرار گرفته بود بی تابی می كرد. حضرت به وی فرمود ای بنده خدا ! اینكه از مرگ ترسانی برای این است كه نمی دانی مرگ چیست؟ و نسبت به آن معرفت وآگاهی نداری :یاعبدالله تخاف من الموت لأنك لاتعرفه» معانی الاخبار، صدوق ، ص 290، و بحار ج 69، ص 156، ح 13» ( وسپس پیرامون مرگ، مطلبی به او فرمودكه موجب آرامش وتسكین خاطرش گردید) . بوعلی سینا دركتاب ((شفا))علت اصلی ترس مردم ازمرگ را جهل وناآگاهی آنان نسبت به مرگ وعواقب بعدازمرگ می داند.وعین عبارت بوعلی در گرداگرد قبر او نوشته است.

4-تعمیر دنیا و تخریب عالم آخرت:
عدّه ای دیگراز انسانها هستند كه ازمردن وحشت دارند،اما نه بخاطراینكه مرگ را به معنای فنا و نیستی بدانند و یا به عواقب خود درعالم پس ازمرگ آگاه نباشد ،بلكه بخاطراینكه پرونده اعمال خود را سیاه و تاریك می بینند.شكنجه های طاقت فرساومجازات دردناك بعد ازمرگ را گویا با چشم خود مشاهده می كنندو یالااقل چنین احتمالی رامی دهند.این گروه نیز،حق دارند ازمرگ بترسند؛ زیرابه مجرمی می مانند كه از پشت میله های زندان آزادشده،به سوی چوبه دارمی روند.
شخصی ازامام مجتبی (ع) سوأل كرد كه چرا از مرگ می ترسیم وآن رادوست نداریم،امام (ع) در پاسخ فرمود :شما تمام كوششتان را صرف آبادی دنیاكرده اید و برای آخرت كارنیكی نكرده و آنجا را خراب كرده اید.و به همین جهت،ازمرگ می ترسید وكراهت دارید كه ازجای آبا به جای خراب منتقل شوید : ( إنكم اخربتم آخرتكم وعمرتم دنیاكم فأنتم تكرهون النقله من العمران الی الخراب) معانی الاخبار، ص 289 » ودر روایات، دنیا برای مومنین (زندان) ولی برای كفار (بهشت) دانسته شده، قهراً مرگ برای كفار،خروج از بهشت و خول در جهنم است،پس حق دارند كه ازمرگ بترسند و مرگ برای آنان وحشتناكترین چیزها باشد؛چنانكه رسول خدا (ص) فرمودند: الدنیا سجن المومن وجنه الكافروالموت جسرهولأ الی جناتهم وجسرهولإالی جحیمهم . معانی الاخبار، ص 289»
یعنی : دنیا، زندان مومن و بهشت كافر است ومرگ پلی است كه آنان را به بهشت و اینان را به دوزخ می رساند. و درقرآن كریم آمده است: انانكه مرگ وعالم پس ازمرگ،جایگاهشان آتش وجهنم است.دراینصورت، حق دارندازمرگ بترسند: ( إن الذین لایرجعون لقائنا و رضوا بالحیاه الدنیاواطمأنوا بها والذین هم عن آیاتنا غافلون اولئك مأویهم النار بماكانوا یكسبون ) سوره یونس، آیه 7 و 8»
حاصل آنكه : تخریب عالم آخرت ،به وسیله عقاید فاسد و ناشایست ، باعث ترس ازمرگ است.

آیا همه انسانهااز مرگ می ترسند یا عده ای مشتاق آنند؟!
بعضی مرگ را وسیله ای برای لقای محبوبشان می بینند ودر رسیدن به كمال مطلق وراحت شدن از همه آلام ورنجهارا تنهادرگرو مرگ می دانند، نه تنها از آن نمی ترسند ،بلكه عاشق آن بوده وهر آن،انتظار آن را میكشند.این موضوع بامراجعه به كلمات پیشوایان معصوم واولیای الهی، به خوبی قابل لمس ودرك است.
رسول خدا (ص)فرمود: إن الموت عندی بمنزله الشربه البارده فی الیوم الشدیدالحرّ . یعنی : مرگ در نظرمن مانند نوشیدن شربت خنكی است كه انسان تشنه در روز بسیارگرم می نوشد.
علی (ع) فرمود : والله لابن ابی طالب اّنس بالموت من الطفل بثدی امه. معانی الاخبار صدوق، باب معنی الموت، ص 288» یعنی : قسم به خدا انسی كه پسر ابوطالب به مرگ دارد ،بیش از انسی است كه طفل به مادر دارد. لذا وقتی كه در صبح روز نوزدهم رمضان،شمشیر ابن ملجم-لعنه الله علیه-برفرق نازنینش فرود آمد ، فرمود : ((فزت و رب الكعبه))( یعنی به خدای كعبه ، رستگار شدم) حضرت سیدالشهدا (ع) می فرمود: ای فرزندان عزیز و بزرگوار من، قدری آرام بگیرید ،صبر وتحمل پیشه كنید ،چون مرگ نیست مگر پُلی كه عبورمی دهد شما را ازگرفتاریها و شداید به سوی بهشت های وسیع و نعمتهای جاودانی.كدامیك ازشمامكروه و ناپسند دارید كه از زندانی به قصرمجلّلی انتقال یابد. آری مرگ ،درهوای معبود ازچنان لذتی برخورداراست كه حسین بن علی(ع) با زبان حال می فرماید:من همه خلق رابه خاطرتورهاكرده وفرزندانم را به یتیمی می كشانم تاتو را ببینم و به لقای تو نایل شوم، اگرمرا در حبّ خودت قطعه-قطعه كنی، ابدا دل به غیر تو تمایل پیدا نمیكند ،چنانكه درشعرمنسوب به آن حضرت-البته بازبان حال-آمده است :
تركت الخلق طرّافی هواكا وایتمت العیال لكی اراكا /// فلو قطّعتنی فی الحبّ اربا لما حنّ الفوإد الی سواكا
به هرحال، مؤمنی كه با خدا در ارتباط بوده و دراثر تهذیب نفس و تزكیه اخلاق به مدینه فاضله رسیده، اگربه اوخبر دهند مرگت فرارسیده ،نه تنها ناراحت نمی شود بلكه شكرخدای رابجامی آورد ؛زیرا می فهمد كه ازعالم بقأ و ازخارج حرم به داخل حرم راه می یابد.وبدین وسیله ،به لقای محبوبش دست پیدا كرده و جان نا قابل در قدم محبوب ازلی فدا می كند:
این جان عاریت كه به حافظ سپرده دوست /// روزی رخش ببینم وتسلیم وی كنم
بمیرای حكیم از چنین زندگانی ///كزاین زندگی گربمیری بمانی
جاب چهره جان می شودغبار تنم/// خوش آن دمی كه ازاین چهره پرده برفكنم
چنین قفس نه سزای من خوش الحان است/// روم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم
نكته ای مفید :تفاوت ترس مومن وكافر!
بعداز بررسی علل وعوامل ترس ازمرگ واینكه اولیای الهی نه تنها از مرگ نمی ترسد بلكه نسبت به آن،عشق می ورزند،
تذكر نكته ای مفیداست وآن اینكه:مومنین و بندگان شایسته خدا نیز ازمرگ می ترسند ،لكن ترس آنان از مرگ با ترس كفّار وگنهكاران تفاوت ماهوی دارد؛ترس كفار وگنهكاران نشأت گرفته از علل وعواملی است كه بحثش گذشت،اما ترس مومنین،علت دیگری دارد وآن اینكه :نمی دانند وضع آنان در پیشگاه الهی چگونه است آیا اعمالی كه انجام داده اند،مورد قبول حضرت حق،قرار گرفته یا نه؟ آیا خداوند از آنان راضی شده است یا نه،آیا زاد و توشه ای كه برای سفرطولانی آخرت فراهم كرده اند آنها را به مقصد می رساند یا نه؟ و بالأخره،آیا به مدارج عالیه كمال رسیده و به مقام وصل راه یافته اند یا نه؟وامثال اینها، نه آنكه نمی دانند مرگ،با آنها چه خواهد كرد و یا مرگ آنان را به دیار نیستی وعدم می فرستد. به هرحال،ممكن است مومنین هم ازمرگ بترسند ولی سنخ ترس آنان با ترس كافرین،فرق دارد.


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

تقدیم به عاشقــان سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)



تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی


گام های محرم ناگزیر از رسیدن به سر منزل تاسوعا و عاشورای حسینی است. محرمی که با نام حسین(ع) پیوند خورده و هر یک از ایامش فکرها و دل ها را متوجه روزی می کند که بزرگ ترین مصائب دنیا را بهمراه دارد و با تاملی در چگونگی حوادثی که آنزمان در کربلا اتفاق افتاد اشک غم را در سوگ برترین انسان های عالم جاری می کند .

مروری بر صفحات تاریخ نشان می‌دهد جنایت و كشتارهای فجیع انسانی در طول تاریخ كم نبوده‌اند. جنایاتی كه بیان آنها مو را بر تن انسان سیخ می‌كند. از جنایت مغول ها در نقاط مختلف خصوصاً خراسان گرفته تا كشتار سرخ‌پوستان آمریكا توسط مهاجران اروپایی و از تلفات جنگ‌های جهانی و حمله اتمی به هیروشیما گرفته تا كشتار در عراق و افغانستان توسط مهاجمانی که حقوق انسانها را نقص کردند. اما بسیاری از آنها در لابه‌لای تاریخ دفن شده‌اند و آنهایی هم كه گاه بیان می‌شوند یا برای زنده نگهداشتن‌شان یادبودی ساخته شده، هیچكدام جریان‌ساز و تحول‌آفرین نیستند. حتی كشتارهای گسترده در همین زمان‌های نزدیك خیلی سریع به فراموشی سپرده شده است.

اما دهه ی محرم 61 هجری و تاسوعا و عاشورای خونین آن سال هرگز از یادها نمی رود و هنوز هم که هنوز است مسلما بسیاری از شما عزیزان در هر شهر و محله ای كه در آن زندگی می‌كنید هیات و دسته‌ای دارید و در ایام محرم خصوصا در تاسوعا و عاشورا برای گریستن بر مظلومیت آقا اباعبدالله و تدبر و تفكر در چیستی و چرایی حركتش راهی تكیه و حسینیه ای می‌شوید. مگر راز زنده ماندن رشادت های حضرت ابوالفضل(ع) در روز تاسوعا و همینطور قیام امام حسین(ع) در روز عاشورا كه یك نیم‌روز بیشتر به‌طول نینجامید چیست؟ و چرا این حماسه پس از 14 قرن همچنان تحول‌آفرین و انسان‌ساز است؟ این راز ابعاد مختلفی دارد كه گرچه در این مختصر نمی گنجد ولی در این نوشتار تنها به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم .


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی


روز تاسوعا (نهم محرم) در فرهنگ شیعه از دیرباز به عنوان روزی شناخته شده كه عزاداران و عاشقان اهل بیت(ع) ضمن بیان فضیلت های علمدار كربلا، به مرثیه سرایی و عزاداری برای او می پردازند. بیان جانفشانی ها و مصیبت های حضرت ابوالفضل(ع) در روز تاسوعای حسینی، باعث شده تا برخی چنین تصور كنند كه آن حضرت در روز تاسوعا به شهادت رسیده و به همین علت در این روز عزای سقای دشت كربلا را برپا می كنند در حالیكه نه تنها حضرت ابوالفضل(ع) بلکه همه یاران امام حسین(ع) در روز عاشورا جان خود را برای یاری دین خدا و امام خود فدا كردند. تاسوعا روزی است كه حسین(ع) و یارانش در كربلا توسط لشکر ابن زیاد و عمر بن سعد محاصره شدند. یكی از حوادثی كه در این روز اتفاق افتاد، امان نامه ای بود كه شمر برای حضرت ابوالفضل(ع) و برادرانش آورد ولی از آنجا که معرفت و جوانمردی حضرت ابوالفضل(ع) برای یاری امام حسین(ع) و اهل بیت امام حرف اول را می زد، آن امان نامه ی ننگین به تمسخر گرفته شد.


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی


در چنین روزی بود كه به دستور عبیدالله بن زیاد، لشكر مجهزی از كوفه وارد كربلا شد و در عصر روز تاسوعا بود که حضرت اباعبدالله(ع) برای یاران خود خطابه ای خواندند و بیعت خود را از آنان برداشتند و سفارش كردند تا از تاریكی شب استفاده كرده و صحنه كربلا را ترک كنند تا جان خود را نجات دهند و بدینصوررت فرصتی فراهم آوردند تا هر كس می‌خواهد از ایشان جدا شود و به نقطه‌ای امن برود كه البته عده‌ای هم چنین كردند ولی آنها كه ماندند اعلام وفاداری و حمایت خود را تا پای جان اعلام كردند و برای همیشه ی تاریخ ماندگار شدند.

بنابراین حادثه عاشورا یك انتخاب آگاهانه و از روی بصیرت بوده است. همه كسانی كه در این واقعه شركت كردند از سرانجام خود آگاهی داشتند و به‌صورت اتفاقی و از سر غفلت آنجا نیامده بودند.

ویژگی مهم دیگر حادثه عاشورا، تلفیق شگفت‌انگیز و شورآفرین مظلومیت با عزت و اقتدار است.

جمعیتی اندك با ابزارآلات محدود جنگی در مقابل لشکری کاملا مجهز و ستیزه جو؛ در محاصره آب و عطش، اما از هیچ‌كدام ذره‌ای سستی، ترس و پشیمانی از این حضور نه دیده شد و نه شنیده .


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

:: قدیمی ترین تابلو از واقعه عاشورا در سال 61 هجری ::

در حالات سالار شهیدان آمده است كه هر چه به ظهر عاشورا نزدیك‌تر می‌شدند چهره ایشان برافروخته‌تر
می‌شد و آخرین اذكار ایشان خطاب به پروردگار اظهار رضایت و تسلیم در برابر خواست الهی بوده است.

در مورد حضرت زینب(س) نیز این جمله قطعی است كه بعد از حادثه عاشورا در برابر طعن یزید فرمود:
"ما رأیت الا جمیلا". و شعار عاشورائیان در روز كربلا "هیهات من الذله" بود.

از دیگر خصوصیات حادثه عاشورا تركیب جمعیتی حاضر در آن واقعه است.

از طفل شش ماهه تا پیرمرد 90 ساله و از دختر 3 ساله تا جوانان و ن میانسال.

از غلام سیاه تا صاحبان مقام و ثروت و از مسیحی تا مسلمان.

این جمعیت به ظاهر ناهمگن و نامتجانس در عین حال پیوندی عمیق و ناگسستنی با یكدیگر داشتند؛

پیوندی كه آنها را تا آخرین لحظه در اوج عزت و احترام گرد هم جمع كرده بود.

آنها كه شهید می‌شدند تا آخرین نفس به یاد بازماندگان بودند و بازماندگان در آرزوی پیوستن به شهدا،

نقطه كانونی و محور پیوند این جمع كسی نبود جز حسین بن علی(ع).

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

و اما آخرین و شاید اولین و مهم‌ترین راز ماندگاری عاشورا را در الهی و خدایی بودن این قیام باید جست.

در حادثه عاشورا هیچ معیاری جز رضایت خداوند و انجام تكلیف الهی موضوعیت نداشت.

عاشورا نمایشگاهى بود كه در آن ابعاد مختلف اسلام به نمایش گذاشته شد.

و واقعه ی عاشورا برای زنده نگه داشتن دین پیامبر اسلام(ص) و الگو قرار دادن راه و رسم آزادگی به بار نشست.

شهادت مظلومانه سید الشهدا(ع) و یارانش در کربلا، تاثیری بیدارگر و حرکت آفرین داشت،

و امتدادهای آن حماسه ی بزرگ در طول تاریخ، جاودانه ماند تا انسانهاى دیگر از آن الگو بردارى كنند،

و در هر جامعه ‏اى كه شرائط ظالمانه ی زمان امام حسین(ع) را پیدا كرد قیام حسینى به راه افتد.

چون امام‏ حسین(ع) دیگر مختص به یك زمان و مكان خاص نیست و
براى همیشه تاریخ است و چون روحى در كالبد اجتماع بشری همچنان حضور دارد.


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

همه را سرگشته و حیران خود كرده این واقعه ی جانگداز عاشورا

فریاد از این همه ماتم و عزا

عجیب حكایتی است، مصائب عاشورا

عاشورا كه می‌رسد، دل‌های شیعیانش در آتش عشق حسین(ع) می‌سوزد

هر عاشقی كه واقعه عاشقانه عاشورا را خوانده باشد، به راز و رمز آن پی برده باشد، دل از این عاشقی بر نمی‌كند و هر عاشورا عاشق‌تر هم می‌شود

و راه ادامه عاشقی، سرگشتگی و حیرانی در پیمان با حسین(ع) است

سر نهادن و جان دادن بر سر پیمان با اباعبدالله است

چراکه حسین تا ابد ماندگار است و راز و رمز ماندگاری شیعه هم در ماندگاری عشق به حسین(ع) است

دل شیعه باید همواره در آتش عشق حسین(ع) خانه كند و این عشق باید زیبا بماند

دل دادن به شوق وصال حسین(ع) و ویران شدن وجود آدمی در غم آن نازنین شقایق هستی

چون حسین زیباست و راه و رسمش ستودنیست

و اكنون كه تاسوعا و عاشورایی دگر در راه است، تشنگی ما فزونی می‌یابد

عطش عشق به حسین(ع) و ارادتمندی به ابوالفضل العباس(ع) در جانمان آتش می‌گیرد و می‌سوزد

این سوز دل با همین عطش سیراب می‌شود و حسین(ع) با لبیك

چراکه لبیك به حسین(ع) و درک رسالت او، پیمان با همه خوبی‌هاست


تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

محــرم تــو

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

ما را نسیم پرچم تو زنده می کند

زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند

خشکیده بود چند صباحی قنات اشک

این چشمه را ولی غم تو زنده می کند

آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را

شور تو، روضه و دم تو زنده می کند

ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما:

اسلام را محرم تو زنده می کند

ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم

جان را عطای حاتم تو زنده می کند

آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را

انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند

بالای تل هم آتش این قوم خفته را

آن خواهر مکرم تو زنده می کند

این کشته فتاده به هامون حسین اوست

خود را به اسم اعظم تو زنده می کند

فردای م و غم و طوفان وتشنگی

ما را امید زمزم تو زنده می کند

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی

تاسوعـا و عـاشورا و راز جاودانگی


 خلاصه ای از زندگی نامه حضرت ابالفضل العباس(ع)

خاندان حضرت عباس (ع):

در سال 26 هجری قمری، حضرت عباس (ع) پایه عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر كلبی و كنیه اش (ام البنین) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه امیرالمومنین از برادرش عقیل، كه به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست كرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری كند و عقیل، فاطمه كلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری كرد و ازدواج صورت گرفت.

امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران دیگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خویش، حسین (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود كه امام حسین (ع) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری كه وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان كبود است، فدای امام حسین (ع).

دوران كودكی حضرت ابوالفضل العباس (ع):

در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثیر مى‏نهاد. او از دانش و بینش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تكامل و پویایى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مى‏گیرد، از من معارف فرا گرفت.

در آغازین روزهایى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یك. عباس گفت: یك حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مى‏كنم با زبانى كه خدا را به یگانگى خوانده ‏ام، دو بگویم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاك و مبارك براى ایام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصیرت‏ آمیز خود آینده عباس را نظاره مى‏كرد، با لبختدى رضایت ‏آمیز، سرشك غم از دیدگان جارى مى‏كرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مى‏پرسید، مى‏فرمود: دستان عباس در راه یارى حسین(ع) قطع خواهد شد.

آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنین خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز كند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پیكرش را ببوسد ، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اینرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاوید آفرید.

مقام علمی حضرت عباس (ع):

حضرت عباس (ع) در خانه ای زاده شد كه جایگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر امیرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) كسب فیض كردند و از مقام والای علمی برخوردار شدند.

لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است كه فرموده اند: زق العلم زقا، یعنی همان طور كه پرنده به جوجه خود مستقیماً غذا می دهد، اهل بیت (ع) نیز مستقیماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شیخ عبدالله ممقانی، در كتاب نفیس تنقیح المقال، در مورد مقام علمی و معنوی ایشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقیه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصیتی عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):

اگر بخواهیم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از دیدگاه امامان معصوم (ع) دریابیم، كافی است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه كنیم.
در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل كاروان امام حسین (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد كرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدایت، سوار مركب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال كن كه به چه منظور آمده اند و چه می خواهند.

در این ماجرا دو نكته مهم وجود دارد یكی آنكه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس (ع) را به اردوی دشمن می فرستد.

روز عاشورا هنگامی كه حضرت عباس (ع) از ا سب بر روی زمین افتاد، امام حسین (ع) فرمودند:‌(الان انكسر ظهری و قلت حیاتی) یعنی (اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد). این جمله بیانگر اهمیت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتیبانی از امام حسین (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتی از زیارتنامه ای كه برای شهدای كربلا ایراد كردند، حضرت عباس (ع) را چنین مورد خطاب قرار می دهند: السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادی له،‌الوافی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حكیم بن طفیل الطائی.

امام زین العابدین (ع) به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (ع) نظر افكند و اشكش جاری شد. سپس فرمود:‌هیچ روزی بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زیرا در آن روز عموی پیامبر، شیر خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب كشته شد و بعد از آن روز بر پیامبر هیچ روزی سخت از روز جنگ موته نبود، زیرا در آن روز پسر عموی پیامبر جعفر بن ابی طالب كشته شد سپس امام زین العابدین (ع) فرمود: هیچ روزی همچون روز مصیبت حضرت امام حسین (ع) نیست كه سی هزار تن در مقابل امام حسین (ع) ایستادند و می پنداشتند، كه از امت اسلام هستند و هر یك از آنها می خواستند از طریق ریختن خون امام حسین (ع) به نزد پروردگار می انداخت و ایشان را موعظه می فرمود و كار را تا آنجا كشاندند كه آن حضرت را از روی ظلم وجور و دشمنی به شهادت رساندند.

آنگاه امام زین العابدین (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت كند كه به حق ایثار كرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابی طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد كه روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.

ایثار و جانبازی، راز و رمز تعالی حضرت عباس (ع):

با توجه به روایاتی كه در شان حضرت عباس (ع) از ائمه علیهم السلام رسیده و در آن به ایثار و فداكاری در راه امام خویش تصریح شده است، به روشنی، فضیلت و مقام آن بزرگوار آشكار می شود. حضرت عباس (ع) فرزند كسی است كه آیه ( و من الناس یشری نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودمانی است كه اسوه ایثار و از خودگذشتگی بودند و سوره هل اتی، در شان ایثار ایشان نازل شده است.
فداكاری، ایثار و جانبازی در اسلام و مكتب اهل بیت علیهم السلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به طوری كه امیرمومنان در جایی ایثار را برترین فضیلت اخلاقی می داند.
در جایی دیگر، علی (ع) ایثار را بالاترین عبادت معرفی می نماید و در روایتی دیگر غایت و هدف تمام مكارم اخلاقی را ایثار و از خودگذشتگی می داند.

علی (ع) در قسمتی از نامه خود به حارث همدانی می فرماید: بدان كه برترین مومنان كسی است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خویش از دیگر مومنان برتر باشد.
حال در اینجا این سوال مطرح می شود كه، مگر سایر شهیدان از جان خود نگذشتند، پس چه چیزی حضرت عباس را از سایر شهیدان متمایز می سازد؟

جواب این است كه معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهیدان والاتر و اطاعتش از امام خویش، كاملتر بود. براساس دیدگاه اسلام و مكتب اهل بیت (ع) آنچه اعمال نیك را از یكدیگر متمایز می سازد و ارزش اعمال را متفاوت می كند، همان معرفت و بینش و نیت شخص است و كلام پیامبر اسلام (ص) كه فرمود:
(ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین) شاید ناظر به این معنا باشد.

در ضمن روایاتی كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهای گوناگون و متفاوت نقل شده، به این دلیل است كه ثواب یا عذاب یك عمل معین، با توجه به معرفت و نیت عامل آن متفاوت می شود. به عنوان مثال، ثواب زیارت امام رضا (ع) در روایتهای معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضی روایات تصریح شده كه این تفاوت ثواب، به دلیل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آری حضرت عباس (ع) با كمال معرفت در راه دین و امام خویش جانبازی نمود و مراحل كمال و تعالی را طی كرد.

القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)

1. قمر بنى‏هاشم
بهره‏ مندى بسیار عباس از جمال و جلال و سیماى سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانى، زمینه ‏ساز این لقب است.

2. باب الحوائج
كریمى از دودمان كریمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته‏ هایش را برآورده مى‏سازد.

3. طیار
بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشهید
شهادت، كه نشان نمایان ابوالفضل(ع) است و در چهره حیات او درخشندگى بسیار دارد، زمینه ‏ساز این لقب است.

5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حیرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب این لقب شد.

6. عبد صالح
لقبى كه حضرت صادق(ع) در زیارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام علیك ایها العبد الصالح. سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. سپه سالار
صاحب لواء یا سپه سالار لقب بزرگترین شخصیت نظامى است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت.

8. پرچمدار و علمدار
یادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد.

9. ابوقربه (صاحب مشك)، عمید (یاور دین خدا)، سفیر (نماینده حجت ‏خدا)، صابر (شكیبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات دیگران) و . از دیگر لقبهاى ابوالفضل است.

عباس بن علىع»

فرزند امیر المؤمنین،برادر سید الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسینع»در روز عاشورا .عباس در لغت،به معناى شیر بیشه،شیرى كه شیران از او بگریزند است.(1)مادرشفاطمه كلابیه»بود كه بعدها با كنیهام البنین»شهرت یافت.علىع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنین ازدواج كرد.عباس،ثمره این ازدواج بود.ولادتش را در(2)شعبان سال 26 هجرى در مدینه نوشته‏اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود و این چهارفرزند رشید،همه در كربلا در ركاب امام حسینع»به شهادت رسیدند.وقتى امیر المؤمنین شهید شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنیه‏اش ابو الفضل»وابو فاضل»بود و از معروفترین لقبهایش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواء الحسین،علمدار،ابو القربه،عبد صالح،باب الحوایج و.است.

عباس با لبابه،دختر عبید الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از این ازدواج،دو پسر به نامهاى عبید الله و فضل یافت.بعضى دو پسر دیگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذكر كرده‏اند.

آن حضرت،قامتى رشید،چهره‏اى زیبا و شجاعتى كم نظیر داشت و به خاطر سیماى جذابش او راقمر بنى هاشم»مى‏گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسینع»و سقایى خیمه‏هاى اطفال و اهل بیت امام را داشت و در ركاب برادر،غیر از تهیه آب،نگهبانى خیمه‏ها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان حسینع»نیر بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسایش و امنیت داشتند(3).

روز عاشورا،سه برادر دیگر عباس پیش از او به شهادت رسیدند.وقتى علمدار كربلا از امام حسینع»اذن میدان طلبید حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه و خیمه‏هاى بى‏آب،آب تهیه كند.ابو الفضلع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و در بازگشت به خیمه‏ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دستهایش قطع گردید و به شهادت رسید.البته پیش از آن نیز چندین نوبت.همركاب با سید الشهدا به میدان رفته و با سپاه یزید جنگیده بود .عباس،مظهر ایثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود،اما بخاطر تشنگى برادرش حسینع»آب نخورد و خطاب به خویش چنین گفت:

یا نفس من بعد الحسین هونى‏

و بعده لا كنت ان تكونى‏

هذا الحسین وارد المنون‏

و تشربین بارد المعین‏

تالله ما هذا فعال دینى‏

 

و سوگند یاد كرد كه آب ننوشد.(4) وقتى دست راستش قطع شد،این رجز را مى‏خواند :

و الله ان قطعتموا یمینى‏

انى احامى ابدا عن دینى‏

و عن امام صادق الیقین‏

نجل النبى الطاهر الأمین‏

 

و چون دست چپش قطع شد،چنین گفت:

یا نفس لا تخشى من الكفار

و ابشرى برحمة الجبار

مع النبى السید المختار

قد قطعوا ببغیهم یسارى‏

فاصلهم یا رب حر النار

شهادت عباس،براى امام حسین بسیار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى كه به بالین عباس رسید،این بود:الآن انكسر ظهرى و قلت حیلتى و شمت بى عدوى».(5) و پیكرش،كنارنهر علقمه»ماند و سید الشهدا به سوى خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت خبر داد.هنگام دفن شهداى كربلا نیز،در همان محل دفن شد.از این رو امروز حرم ابا الفضلع»با حرم سید الشهدا فاصله دارد.

مقام والاى عباس بن علىع»بسیار است.تعابیر بلندى كه در زیارتنامه اوست،گویاى آن است .این زیارت كه از قول حضرت صادقع»روایت شده،از جمله چنین دارد:

السلام علیك ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لأمیر المؤمنین و الحسن و الحسین .

اشهد الله انك مضیت على ما مضى به البدریون و المجاهدون فى سبیل الله المناصحون فى جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اولیائه الذابون عن أحبائه.»(6) كه تأیید و تأكیدى بر مقام عبودیت و صلاح و طاعت او و نیز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و یاوران اولیاء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجادع»نیز سیماى درخشان عباس بن على را اینگونه ترسیم فرموده است:رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه بنفسه حتى قطعت یداه فابدله الله عز و جل بهما جناحین یطیر بهما مع الملائكة فى الجنة كما جعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة»(7).كه در آن نیز مقام ایثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش و یافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طیار و فرشتگان مطرح است و اینكه:عمویم عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قیامت،همه شهیدان به آن غبطه مى‏خورند و رشك مى‏برند.

عباس یعنى تا شهادت یكه تازى‏

عباس یعنى عشق،یعنى پاكبازى‏

عباس یعنى با شهیدان همنوازى‏

عباس یعنى یك نیستان تكنوازى‏

عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق‏

یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق‏

جوشیدن بحر وفا،معناى عباس‏

لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس(8)

 

در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان حضرت مهدىع»به او اینگونه سلام داده شده است:السلام على ابى الفضل العباس بن امیر المؤمنین،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من امسه،الفادى له،الواقى الساعى الیه بمائه،المقطوعة یداه.»(9).

كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام‏

شد در این قبله عشاق،دو تا تقصیرم‏

دست من خورد به آبى كه نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آب روان تصویرم‏

باید این دیده و این دست دهم قربانى‏

تا كه تكمیل شود حج من و تقدیرم(10)



محرم چیست,ماه محرم,محرم

محرم در فرهنگاسلامی یک تاریخ زنده، یک انقلاب خونین، یک مظلومیت آشکار و یک مجموعه‌ی از حماسه های بی نظیر است. محرم ماه خداست. ماه که خون خدا بر زمین ریخت و بهترین بندگان خدا در دست بدترین موجودات زمینی به شهادت رسید.

ماه محرم فصل شکفتن لاله های مقاومت خونین اسلام است.همان گونه که سرآغاز زوال حاکمیت های فاسد نیز است. محرم تاریخ است اما نه تاریخ عادی و روز مره زندگی، کار، فعالیت، مصرف و معامله، محرم تاریخ یک تحول عمیق و یک انقلاب تاریخ ساز است. تاریخ شروع اصلاحات در نظام اجتماعی منحرف شده. و تعلیمات فراموش شده اسلام است. یعنی تاریخ یک انقلاب مکتبی برعلیه فرهنگ منحرف و نظام ی فاسدی است که به نام خلافت اسلامی بر اریکه قدرت اسلام تکیه زده بود. این تاریخ نه متعلق به گذشته که شروع یک نهضت تاریخ ساز است.

محرم فصل شروع حماسه های عاشورایی است. حماسه های که هر ماه را محرم، هر سرزمین را کربلا و هر روز را عاشورا می کند. محرم تاریخی است که قطبندی جدیدی را در جامعه اسلامی ارائه می کند:

1. حسینیان سینه چاک اسلام و سنت محمدی(ص) و آماده های همیشه جانفشانی و شهادت.

2. قساوت دلان دنیا طلب، دین فروشانی که فقط برای حفظ قدرت حیوانی و بدست آوردن جیفه دنیایی خویش به جنگ پاک ترین انسان ها رفت و جگر گوشه های پیامبرشان را بی رحمانه سر بریدند.

گروه سوم نظاره گران صحنه مبارزه حق و باطل اند، کسانی که برای حفظ دنیای مادی و جان های بی ارزش خود از هرگونه رشادت طلبی در راه خدا و دین خدا به گوشه تنگ دنیای فانی خزیده و دین خود را با مصلحت های زود گذر دنیای معاوضه کردند. یعنی گوشه نشینان نظاره گر ظلم های یزیدیان فاسد و تنهایی های باعظمت فرزندان پیامبر(ص) بودند.

محرم ماه شروع انقلاب ها است. انقلاب دینی و اجتماعی، انقلابی که برای رجعت به اصالت های اصیل دین محمدی(ص) برپا شد. انقلاب در باورهای غلط مردم نسبت به خلافت حاکمان فاسد، بوزینه باز، و شراب خواران هوس باز برمسند قدرت غاصبانه. محرم فصل انقلاب های سرخ حسینی است. فصل رویش آلاله های خونین دشت های همیشه کربلای جهان. انقلاب عاشورا ترمیدور ندارد. زیرا در یک چرخش تاریخی خودش، بستر رویش انقلاب های همیشه خونین دیگر است. رهبری انقلاب محرم با حسین (ع)جگر گوشه پامبر(ص) است. هرچند یک مجموعه ای از تمام اصناف جامعه در آن حماسه آفریدند؛ پیرمردان (زهیر ابن قین و حبیب ابن مظاهر) جوانان( علی اکبر) نوجوانان(قاسم ابن حسن) میانسالان(عباس ابن علی (ع)) و حتی خردسالترین عضو جامعه محمدی( علی اصغر شش ماهه) انقلابیون فداکار و پیروان رهبر انقلاب در کربلا بودند. دراین انقلاب نقش ن بسیار برجسته و سرنوشت ساز است.

زیرا که ن رسالت پیامبری این نقلاب را بردوش دارند. ن آخرین سنگر های دشمن را در مرکز حاکمیت ظلم فرومی ریزند.(زینب بنت علی(ع) ) آری بالاخره انقلاب محرم الهامبخش تمام انقلاب های عدالت خواهی و اصلاح طلبان دین محمدی(ص) است. محرم تنها انقلابی است که از تمام جوانب پیروز شد. زیرا که جنایت کاران کربلا فراموش شده تاریخ شده اند اما شهدای عاشورا زندگان همیشه الهامبخش تاریخ اند. همان گونه که بیرق سرخ انقلاب کربلا تا ابدیت تاریخ، برفراز بلندای تاریخ بشریت همواره جلوه گرا است. (بیرق سرخ کربلا بر فراز قبر حسین(ع).

ماه محرم در هر سال مراسم پیروزی انقلاب کربلا است. یادآوری های پیروزی انقلاب محرم درقالب برنامه ساده و خاص خودش( یاد آوری حماسه ها و گریه برشهیدان) زینت بخش هر سال و ماه ماست. این یاد آوری های سالانه، الهام گیری مداوم ما از انقلاب کربلا است. همان گونه که احیاء کننده همیشگی سنت انقلابی اسلام اصیل نیز به حساب می آید. محرم فصل مظلومیت ها و ناله های بی مانند بشریت است.

مظلومیت های کسانی که فرزندان و جگر گوشه های پیامبر(ص) بودند اما توسط امت دنیا پرست و مدعیان دروغین مسلمانی به شهادت رسیدند. ابعاد مظلومیت انقلابیون عاشورا عمق بی نظیر دارد. در مرام ومسلک کدام دین و ملت، زن ها و اطفال بی گناه از آشامیدن آب محروم می‌شود؟ در منطق کیست که یک طفل شش ماهه بجای آب، گلویش با گلوله دریده می‌شود؟ بعد از شهادت بر بدن های مردان اسب تاخته می‌شود. و از دفن اجساد شهدا ممانعت به عمل می آید. آیا مظلومیت بیش از این را در تاریخ می توان سراغ گرفت؟ آنهم توسط جنایت کارانی که به نام خلافت اسلامی دست به جنایت زدند. حاکمان فاسدی که بر مسند خلافت پیامبر(ص) تکیه زدند ولی فرزندان پیامبر(ص) خود را قطعه قطعه کردند. و انواع توهین ها و بی‌حرمتی ها را بر آل رسول الله (ص) روا داشتند.

محرم فصل خلق حماسه ها است. حماسه های بی نظیر از فداکاری ها و رشادت ها، حماسه عاشورا بی نظیر است زیرا در هیچ مبارزه ای فرزند خرد سال به مبارزه دشمن نمی آید. هیچ سربازی نمی تواند مدعی باشد که مرگ در نظر او از عسل شیرین تر است( قاسم ابن حسن) هیچ انقلابی نمی توان یافت که سربازان رهبر بگوید:

ای کاش هزاران جان داشتیم تا در راه تو فدا می کردیم. کدام انقلاب و مبارزه را می توان یافت که سربازانش بسوی مرگ با رجزخوانی و شادمانی بروند در حالی که یقین دارند از این مبارزه جان سالم بدر نمی برند؟ کدام مبارزه تاریخی را می توان یادآور شد که ن قهرمان آن بگویند ما در کربلا به جز خوبی و زیبایی ندیدیم و در برابر کاخ های پر ابهت حاکم فاسد بگوید: تو بیچاره شدی و ما سر بلند هستیم؟.

آری محرم ماه یک انقلاب الهی و یک مظلومیت محمدی(ص) و حماسه های علوی و یک تاریخ بی نظیر مبارزه حق وباطل است. نتیجه این که: پس محرم و عاشورا به ما احتیاج ندارد. ما و همه بشریت به عاشورا و تاریخ محرم و گریه های کربلا محتاج تریم.

 


سلام و عرض ادب
با توکل بر خدای مهربان و حضور شما بزرگواران در راستای محرومیت زدایی توانستیم گروه جهادی شهید علی برقی از توابع استان بوشهر شهرستان جم بنا نهاده و قدم های خودمان را تا رسیدن به مقام عالی رضایت خدای متعال محکم بر داریم. 
خداوند را شاکریم که توفیق این کار زیبا را به ما بندگان ضعیفش داده و در عوض لبخند فردی نیازمندی و شاد کردن دل تهی دستی را برای ما به ارمغان آورده است.
هر کدام از ما می توانیم با کمک های مالی خود  هرچند ناچیز در تامین ابزارآلات این گروه یاری رسان باشیم.
شماره حساب گروه جهادی شهید علی برقی    ۰۳۱۳۲۲۷۳۵۷۰۰۸    به نام احمد فروغی سرپرست گروه جهادی

شماره موبایل  ۰۹۳۰۴۸۷۷۲۰۲  و  ۰۹۱۷۴۹۶۲۶۸۸

۱۸/ ۰۹/ ۱۳۹۹


بر اساس مراكز زله نگاری كشور ساعت 10 و 56 دقیقه امروز 14/ 09/ 96 شهر بنك از توابع شهرستان كنگان استان بوشهر را لرزاند. مقیاس این زمین لرزه 4/9 دهم ریشتربود. فعلا آماری از تلفات و خسارات احتمالی در دسترس نمی‌باشد. متعاقباً اعلام می‌گرد. احمد فروغی جم

زندگی‌نامه امام موسی كاظم علیه السلام:

 

نام:موسى‏ بن جعفر.

كنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: كاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

نكته:امام موسی كاظم علیه السلام در میان شیعیان به باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت امام موسی كاظم:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذكر كردند.

محل تولد امام موسی كاظم: ابواء (منطقه‏اى در میان مكه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب علیهم السلام.

 

نام مادر امام موسی كاظم:حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از ن بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق علیه السلام ن را در یادگیرى مسائل و احكام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»

 

مدت امامت امام موسی كاظم: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 3 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

 

تاریخ و علت شهادت امام موسی كاظم: 25 رجب سال 3 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏ وسیله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

 

محل دفن: مكانی به نام مقابر  قریش در بغداد (در سرزمین عراق) كه هم اكنون به كاظمین» معروف است.

 

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.

 

فرزندان امام موسی كاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

 

الف)   پسران‏  امام موسی كاظم

1. امام على بن موسى الرضا(ع).

2. ابراهیم.

3. عباس.

4. قاسم.

5. اسماعیل.

6. جعفر.

7. هارون.

8. حسن.

9. احمد.    10. محمد.

11. حمزه.

12. عبداللّه.

13. اسحاق.

14. عبیداللّه.

15. زید.

16. حسین.

17. فضل.

. سلیمان.

 

ب) دختران   امام موسی كاظم

1. فاطمه كبرى.

2. فاطمه صغرى.

3. رقیّه.

4. حكیمه.

5. ام ابیها.

6. رقیّه صغرى.

7. كلثوم.

8. ام جعفر.

9. لبابه.

10. زینب.    11. خدیجه.

12. علیّه.

13. آمنه.

14. حسنه.

15. بریهه.

16. عائشه.

17. ام سلمه.

. میمونه.

19. ام كلثوم.

یكى از دختران امام موسی كاظم (ع) به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام كه براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اكنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.

 

اصحاب ویاران امام موسی كاظم :

تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى كاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى‏گردد:

1. على بن یقطین.

2. ابوصلت بن صالح هروى .

3. اسماعیل بن مهران.

4. حمّاد بن عیسى.

5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.

6. عبداللّه بن جندب بجلى.

7. عبداللّه بن مغیره بجلى.

8. عبداللّه بن یحیى كاهلى.

9. مفضّل بن عمر كوفى.

10. هشام بن حكم.

11. یونس بن عبدالرحمن.

12. یونس بن یعقوب.

زمامداران معاصر:

1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).

2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).

3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).

4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).

5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).

6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).

 

امام موسى كاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 3 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. 

امام موسی كاظم تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.

 

رویدادهاى مهم زمان امام موسی کاظم (ع):

1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى كاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.

 

2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیه‌السلام و معارضه آنان با امام موسى كاظم علیه السلام در مسئله امامت.

 

3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

 

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام‏ موسى كاظم علیه‌السلام.

 

5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

 

6. احضار امام موسى كاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

 

7. زندانى شدن امام موسى كاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.

 

8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم علیه السلام با دستگاه حكومتىِ هارون‏الرشید، در مناسبت‏هاى گوناگون.

 

9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى كاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‏چینى یحیى برمكى، وزیر اعظم هارون.

 

10. دستگیرى امام كاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشید، در سال 179 هجرى.

 

11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

 

12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمكى.

 

13. مراعات كردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عكس‏العمل شدید هارون به این قضیه.

 

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.

 

15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهك.

 

16. مسموم كردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهك در زندان.

 

17. شهادت امام كاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 3 هجرى.

 

. انتقال پیكر مطهر امام موسى كاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارون‏الرشید.

 

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیكر امام موسى كاظم علیه السلام، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهیز و تكفین مناسب شأن پیكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قریش بغداد.


به اطلاعیه کلیه دوستان برسانم؛ امروز شهرستان برازجان, وحدتیه, گناوه, دشتی از توابع استان بوشهراز ساعت 17 الی ساعت 19:00 زمین لرزه هایی با وسعت 3.1 دهم ریشتر و به بلندی 5.7 دهم ریشتر آنها را لرزاند.آمار مرگ میر به 9 نفر کشته و 50 نفر زخمی رسیده است.
تاریخ وقوع زله:

پنجشنبه، 7 آذر 1392 در 17:21:34
(وقت محلی - تهران)

2013-11-28 13:51:34
 (UTC)

بزرگی زله:

۵.۷

نوع بزرگی:

MN

موقعیت رومركز زله: ۲۹.۲۹ شمالی و ۵۱.۳۷ شرقی
عمق: ۵ كیلومتر
عدم قطعیت مكانی: ۲.۶۱+/- كیلومتر در جهت شمالی - جنوبی
۵.۵۵+/-  كیلومتر  در جهت شرقی - غربی
منطقه:

استان بوشهر

فاصله‌ها:

15 كیلومتری برازجان، بوشهر
22 كیلومتری تنگ ارم، بوشهر
25 كیلومتری وحدتیه، بوشهر

منبع:

موسسه ژئوفیزیك، دانشگاه تهران

عكس ماهواره‌ای منطقه (توسط Google maps)

بارگذاری شكل موج‌های ثبت شده برای این زله

داده‌های زمان رسید و دامنه

click to see larger image


زمان وقوع به
وقت محلی
عرض جغرافیایی طول جغرافیایی عمق بزرگی توضیحات تعداد ایستگاهها دریافت فایل
۱ ۱۳۹۲-۰۹-۰۷ ۱۹:۱۰:۳۵.۹ ۲۹.۲۶ N ۵۱.۲۵ E ۱۱ ۳.۱  برازجان، بوشهر ۸ شكل موج
۲







۳ ۱۳۹۲-۰۹-۰۷ ۱۸:۵۵:۴۵.۴ ۲۹.۲۳ N ۵۱.۲۳ E ۵ ۳.۱  برازجان، بوشهر ۸ شكل موج









۴ ۱۳۹۲-۰۹-۰۷ ۱۸:۲۴:۳۱.۰ ۲۹.۳۸ N ۵۱.۳۱ E ۸ ۳.۸  وحدتیه، بوشهر ۷ شكل موج
۵ ۱۳۹۲-۰۹-۰۷ ۱۸:۰۶:۱۸.۲ ۲۹.۳۳ N ۵۱.۲۰ E ۱۴ ۲.۷  برازجان، بوشهر ۵ شكل موج
۶ ۱۳۹۲-۰۹-۰۷ ۱۷:۴۸:۱۰.۰ ۲۹.۱۶ N ۵۱.۱۱ E ۴ ۳.۴  برازجان، بوشهر ۱۱ شكل موج





۷
۱۳۹۲-۰۹-۰۷ ۱۷:۲۱:۳۴.۰ ۲۹.۲۹ N ۵۱.۳۷ E ۵ ۵.۷  برازجان، بوشهر ۱۱ شكل موج

به میدان رفتن حضرت على‏اكبر(ع)

نوشته ‏اند تا اصحاب زنده بودند،تا یك نفرشان هم زنده بود،خود آنها اجازه ندادند یك نفر از اهل بیت پیغمبر،از خاندان امام حسین،از فرزندان،برادر زادگان، برادران،عموزادگان به میدان برود.مى‏گفتند آقا اجازه بدهید ما وظیفه‏مان را انجام بدهیم،وقتى ما كشته شدیم خودتان مى‏دانید.اهل بیت پیغمبر منتظر بودند كه نوبت آنها برسد.

آخرین فرد از اصحاب ابا عبد الله كه شهید شد،یكمرتبه ولوله‏اى در میان جوانان خاندان پیغمبر افتاد.همه از جا حركت كردند.نوشته‏اند:فجعل یودع بعضهم بعضا»شروع كردند با یكدیگر وداع كردن و خدا حافظى كردن،دست‏به گردن یكدیگر انداختن،صورت یكدیگر را بوسیدن.

از جوانان اهل بیت پیغمبر اول كسى كه موفق شد از ابا عبد الله كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشیدش على اكبر بود كه خود ابا عبد الله در باره‏اش شهادت داده است كه از نظر اندام و شمایل،اخلاق،منطق و سخن گفتن،شبیه‏ترین فرد به پیغمبر بوده است.سخن كه مى‏گفت گویى پیغمبر است كه سخن مى‏گوید.آنقدر شبیه بود كه خود ابا عبد الله فرمود:خدایا خودت مى‏دانى كه وقتى ما مشتاق دیدار پیغمبر مى‏شدیم،به این جوان نگاه مى‏كردیم.

آیینه تمام نماى پیغمبر بود.این جوان آمد خدمت پدر،گفت:پدر جان!به من اجازه جهاد بده.در باره بسیارى از اصحاب،مخصوصا جوانان،روایت‏شده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى‏آمدند،حضرت به نحوى تعلل مى‏كرد(مثل داستان قاسم كه مكرر شنیده‏اید)ولى وقتى كه على اكبر مى‏آید و اجازه میدان مى‏خواهد، حضرت فقط سرشان را پایین مى‏اندازند.جوان روانه میدان شد.

نوشته‏اند ابا عبد الله چشمهایش حالت نیم خفته به خود گرفته بود:ثم نظر الیه نظر ائس‏» (1) به او نظر كرد مانند نظر شخص ناامیدى كه به جوان خودش نگاه مى‏كند. ناامیدانه نگاهى به جوانش كرد،چند قدمى هم پشت‏سر او رفت.اینجا بود كه گفت:خدایا! خودت گواه باش كه جوانى به جنگ اینها مى‏رود كه از همه مردم به پیغمبر تو شبیه‏تر است.جمله‏اى هم به عمر سعد گفت،فریاد زد به طورى كه عمر سعد فهمید:یابن سعد قطع الله رحمك‏» (2) خدا نسل تو را قطع كند كه نسل مرا از این فرزند قطع كردى.بعد از همین دعاى ابا عبد الله،دو سه سال بیشتر طول نكشید كه مختار عمر سعد را كشت.

پسر عمر سعد براى شفاعت پدرش در مجلس مختار شركت كرده بود.سر عمر سعد را آوردند در مجلس مختار در حالى كه روى آن پارچه‏اى انداخته بودند،و گذاشتند جلوى مختار.حالا پسر او آمده براى شفاعت پدرش.یك وقت‏به پسر گفتند:آیا سرى را كه اینجاست مى‏شناسى؟وقتى آن پارچه را برداشت،دید سر پدرش است.بى اختیار از جا حركت كرد.مختار گفت:او را به پدرش ملحق كنید.

این طور بود كه على اكبر به میدان رفت.مورخین اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظیرى مبارزه كرد.بعد از آن كه مقدار زیادى مبارزه كرد،آمد خدمت پدر بزرگوارش-كه این جزء معماى تاریخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟-گفت:پدر جان‏العطش‏»!تشنگى دارد مرا مى‏كشد،سنگینى این اسلحه مرا خیلى خسته كرده است،اگر جرعه‏اى آب به كام من برسد نیرو مى‏گیرم و باز حمله مى‏كنم.این سخن جان ابا عبد الله را آتش مى‏زند،مى‏گوید:پسر جان!ببین دهان من از دهان تو خشكتر است،ولى من به تو وعده مى‏دهم كه از دست جدت پیغمبر آب خواهى نوشید.این جوان مى‏رود به میدان و باز مبارزه مى‏كند.

مردى است ‏به نام حمید بن مسلم كه به اصطلاح راوى حدیث است،مثل یك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است.البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضایا را او نقل كرده است.مى‏گوید:كنار مردى بودم.

وقتى على اكبر حمله مى‏كرد،همه از جلوى او فرار مى‏كردند.او ناراحت ‏شد،خودش هم مرد شجاعى بود،گفت:قسم مى‏خورم اگر این جوان از نزدیك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت.من به او گفتم:تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت.گفت:خیر.على اكبر كه آمد از نزدیك او بگذرد، این مرد او را غافلگیر كرد و با نیزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه دیگر توان از او گرفته شد به طورى كه دستهایش را به گردن اسب انداخت،چون خودش نمى‏توانست تعادل خود را حفظ كند.

در اینجا فریاد كشید:یا ابتاه!هذا جدى رسول الله‏» (3) پدر جان!الآن دارم جد خودم را به چشم دل مى‏بینم و شربت آب مى‏نوشم.اسب، جناب على اكبر را در میان لشكر دشمن برد،اسبى كه در واقع دیگر اسب سوار نداشت. رفت در میان مردم.اینجاست كه جمله عجیبى نوشته‏اند:فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسیوفهم اربا اربا» (4) .

و لا حول و لا قوة الا بالله


 شبه پیامبر علی اکبر

گفته اندآنگاه كه حُر بن یزید ریاحی از لشكریان عمرسعد كناره می گرفت تا به سپاه حق الحاق یابد ، مهاجر بن اوس»

به او گفت : چه می كنی؟ مگر می خواهی حمله كنی ؟ » . و حُر پاسخی نگفت ، اما لرزشی سخت سراپایش را گرفت.

مهاجر حیرت زده پرسید : والله در هیچ جنگی تو را اینچنین ندیده بودم و اگر از من می پرسیدند كه شجاع ترین اهل كوفه كیست، تو را نام می بردم. اما اكنون این رعشه ای كه در تو می بینم از چیست؟»

 

راوی

تن چهره ای است كه جان را ظاهرمی كند ، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان كه روح را مركبی می

گیرند در خدمت اهوای تن ، چه می دانند كه چرا اهل باطن از قفس تن می نالند؟ تن چهره جان است، اما از آن اقیانوس بی

كرانه نَمی بیش ندارد، و اگر داشت كه آن دلباختگان صنم ظاهر ، حسین را می شناختند.


محتضران را دیده ای كه هنگام مرگ چه رعشه ای بر جانشان می افتد؟ آن جذبه عظیم را كه از درون ذرات تن، جان را

به آسمان لایتناهای خلد می كشاند كه نمی توان دید. اما تن را از آن همه ، جز رعشه ای نصیب نیست . این رعشه،

رعشه مرگ است ؛ مرگی پیش از آنكه اجل سر رسد و سایه پردهشت بال های ملك الموت بر بستر ذلت حُر بیفتد . موتوا

قبل ان تموتوا. اینجا دیگر این حُر است كه جان خویش را می ستاند، نه ملك الموت. پیش چشم سٌرادقات مصفای عشق

است، گسترده به پهنای آسمان ها و زمین، نورٌ علی نور تا غایت الغایات معراج نبی؛ و در قفا ، گور تنگی تنگ تر از

پوست تن ، آن سان كه گویی یكایك ذرات تن را در گوری تنگ تر از خود بفشارند.


حُر بن یزید ، لرزان گفت : والله كه من نفس خویش را درمیان بهشت و دوزخ مخیر می بینم و زنهار اگر دست از بهشت

بدارم، هر چند پاره پاره شوم و هر پاره ام را به آتش بسوزانند!» . و مركب خویش را هِی كرد و به سوی خیمه سرای

حسین بن علی بال كشید.

 

راوی

حُر بن یزید ریاحی تكبیره الاحرام خون بست و آخرین حجاب را نیز درید و آزاد از بندگی غیر، حُرّ  وارد نماز عشق شد و

این نماز ، دائم است و آن كه درآن وارد شود هرگز از آن فارغ نخواهد شد: الذین هم علی صلاتهم دائمون. و خود جان

خویش را گرفت . حُر آن كسی است كه حق اذن جان گرفتن را به خود او می سپارد و این اكرم الموت است : قتل در راه

خدا. و مگر آزاده كرامت مند را جز این نیز مرگی سزاوار است؟ احرار از مرگ در بستر به خدا پناه می برند.قدم صدق

هرگز بر صراط نمی لرزد؛ حُر صادق بود و از‌ آغاز نیز جز در طریق صدق نرفته بود. احرار را چه بسا كه مكر لیل و

نهار به دارالاماره كوفه بكشاند، اما غربال ابتلائات هیچ كس را رها نمی كند و اهل صدق را، طوعاً یا كرهاً ، از اهل كذب

تمییز می دهد . مكاری چون ضحاك بن عبدالله نیز نمی تواند از چشم ابتلای دهر پنهان شود. و فاش باید گفت ، این

محضر عظیم حق جایی برای پنهان شدن ندارد.

ضحاك بن عبدالله خود گفته است: چون دیدم كه اصحاب حسین همه كشته افتاده اند و جز سوید بن عمرو بن ابی المطاع

خثعمی» و بشیر بن عمرو حضرمی» دیگر كسی نمانده است، به او گفتم : یا بن رسول الله ، می دانی آن عهدی را كه

بین من و توست ، من شرط كرده بودم كه در ركاب تو تا آنگاه بمانم كه جنگجویی با تو هست. اكنون كه دیگر كسی نمانده

است ، آیا مرا حلال می داری كه از تو انصراف كنم؟ و حسین اذن داد كه بروم. اسبی را كه از پیش در یكی ازخیمه ها

پنهان داشته بودم سوار شدم و به دامنِ دشت كه پر از دشمن بود زدم و گریختم.»

 

راوی

تن ضحاك بن عبدالله همه عاشورا، ازصبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش ، حتی نفسی

به ملكوتی كه آن احرار را بار دادند راه نیافت ، چرا كه بین خود و حسین شرطی نهاده بود. عبادت مشروط » كرم

ابریشمی است كه در پیله خفه می شود و بال های رستاخیزی اش هرگز نخواهد رست. این شرطی بود بین او و حسین .

و اگرچه دیگری را جز خدای از آن آگاهی نبود، اما زنهار كه لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می رود!

 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن

كه خواجه خود روش بنده پروری داند


 

اعمال شب و روز اول محرم

 

بدانكه این ماه ، ماه حُزن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان است و از حضرت امام رضاعلیه السلام روایت استكه چون ماه محرّم داخل مى شد پدرم را كسى خندان نمى دید و اندوه و حُزن پیوسته بر او غالب مى شد تا روز دهم چون روز عاشورا مى شد آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و مى فرمود امروز روزى است كه حسین علیه السلام شهید شده است .

 

اعمال شب و روز اول محرم

 

شب اوّل سیّد در اقبال براى این شب چند نماز ذكر فرموده :

 

اوّل : صد ركعت در هر ركعت حمد و توحید بخواند .

 

دوّم : دو ركعت در ركعت اوّل حمد و انعام و در دوّم حمد و یَّس .

 

سوّم : دو ركعت در هر ركعت حمد و یازده قُل هُوَاللّهُ اَحَدٌ در روایت است از حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله كه هر كه در این شب این دو ركعت نماز را بجا آورد و صبحش را كه اوّل سال است روزه بدارد مثل كسى است كه تمام سال را مُداومت به خیر كرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بمیرد به بهشت برود .

 

و نیز سیّد براى هلال این ماه دعاء مَبْسُوطى ذكر فرموده و اگر ممكن شود احیا بدارد این شب را به دعا و نماز و خواندن قرآن روز اوّل .

 

بدانكه اوّل محرم اوّل سال است و در آن دو عمل وارد است :

 

اوّل : روزه است و در روایت رَیّان بن شبیب از حضرت امام رضاعلیه السلام مرویست كه هر كه در این روز روزه بدارد و خدا را بخواند خداوند دعاى او را مستجاب كند چنانكه دعاى زكریّا را مستجاب نمود .

 

دوم : از حضرت امام رضا علیه السلام منقولست كه حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله روز اوّل محرم دو ركعت نماز مى كرد و چون فارغ مى شد دستها را بلند مى كرد و این دعا را سه دفعه مى خواند:


اَللّهُمَّ اَنْتَ الاِْلهُ الْقَدیمُ وَهذِهِ سَنَةٌ


خدایا تویى معبود ازلى و این سال

 


جَدیدَةُ فَاَسْئَلُكَ فیهَاالْعِصْمَةَ مِنَالشَّیْطانِ وَالْقُوَّةَ عَلى هذِهِ النَّفْسِ


تازه است از تو خواهم در این سال نگهداریم را از شیطان و نیروى بر این نفس

 


الاْمّارَةِ بِالسّوَّءِ وَالاِْشْتِغالَ بِما یُقَرِّبُنى اِلَیْكَ [یاكَریمُ] یا ذَاالْجَلالِ


كه پیوسته به گناه فرمان مى دهد و سرگرمى بدانچه مرا به تو نزدیك كند اى صاحب جلالت



وَالاِْكْرامِ یا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ یا ذَخیرَةَ مَنْ لا ذَخیرَةَ لَهُ یا حِرْزَ


و بزرگوارى اى تكیه گاه كسى كه تكیه گاهى ندارد اى ذخیره آنكس كه ذخیره ندارد اى پناهگاه

 


مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ یا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یا كَنْزَ


آنكس كه پناهگاهى ندارد اى فریادرس آنكس كه فریادرسى ندارد اى پشتیبان آنكس كه پشتیبانى ندارد اى گنج

 


مَنْ لا كَنْزَ لَهُ یا حَسَنَ الْبَلاَّءِ ی ا عَظیمَ الرَّج اَّءِ ی ا عِزَّ الضُّعَف آءِ ی ا مُنْقِذَ


آنكس كه گنجى ندارد اى كه آزمایشت نیكو است اى بزرگ مایه امید اى عزت بخش ناتوانان اى نجات بخش

 


الْغَرْقى یا مُنْجِىَ الْهَلْكى یا مُنْعِمُ یا مُجْمِلُ یا مُفْضِلُ یا مُحْسِنُ


غریقان اى خلاص كننده هالكان اى نعمت بخش اى زیباپرور اى فزون بخش اى نیكوده

 


اَنْتَ الَّذى سَجَدَ لَكَ سَوادُ اللَّیْلِ وَنُورُ النَّهارِ وَضَوْءُ الْقَمَرِ وَشُعاعُ


تویى كه سجده كرد (و به كمال خضوع درآمد) برایت سیاهى شب و روشنى روز و تابش ماه و شعاع

 


الشَّمْسِ وَدَوِىُّ الْمآءِ وَحَفیفُ الشَّجَرِ یا اَللّهُ لا شَریكَ لَكَ اَللّهُمَّ


خورشید و صداى ریزش آب و بهم خوردن درخت اى خدایى كه شریك ندارى خدایا

 


اجْعَلْنا خَیْراً مِمّا یَظُنُّونَ وَاغْفِرْ لَنا ما لا یَعْلَمُونَ وَلا تُؤ اخِذْنا بِما


قرارمان ده بهتر از آنچه مردم گمان كنند و بیامرز از ما آنچه را كه نمى دانند و مگیر ما را بدانچه

 


یَقُولُونَ حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ


گویند بس است مرا خدا معبودى جز او نیست بر او توكل كنم و او است پروردگار عرش

 


الْعَظیمِ امَنّا بِهِ كُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما یَذَّكَّرُ اِلاّ اُولُوا الاْلْبابِ رَبَّنا


عظیم ایمان داریم به او و هرچه هست از نزد پروردگار ما است و اندرز نگیرند جز خردمندان پروردگارا

 


لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ


منحرف مساز دلهاى ما را پس از آنكه هدایتمان كردى و ببخش به ما از پیش خود رحمتى كه براستى تویى بخشایشگر

 

شیخ طوسى فرموده كه مستحب است روزه دهه اوّل محرم ولكن روز عاشورا امساك نماید از طعام و شَراب تا بعد از عصر آن وقت بقدر كمى تربت تناول نماید و سیّد روایت كرده فضیلت روزه تمام ماه را و آنكه روزه او نگه میدارد صائم آن را از هر گناهى .

 

روز سوّم روزى است كه حضرت یوسف علیه السلام از زندان بیرون شده هركه آن روز را روزه دارد آسان فرماید حق تعالى بر او كارهاى مشكل را و برطرف كند از او اندوه را و در روایت نبوى صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله است كه دعایش مستجاب شود .

 

روز نهم روز تاسوعا است از حضرت صادق علیه السلام روایت است كه فرمود تاسوعا روزى بود كه جناب امام حسین علیه السلام و اصحابش را در كربلا محاصره كردند و سپاه شام بر قتال آن حضرت اجتماع كردند و ابن مرجانه و عُمر سعد خوشحال شدند به سبب كثرت سپاه و بسیارى لشكر كه براى آنها جمع شده بود و جناب امام حسین علیه السلام و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین كردند كه یاورى از براى آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مَدَد نخواهند نمود پس فرمود پدرم فداى آن ضعیف غریب .


زندگینامه امام حسین (ع)

 

دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ، جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (5) که به عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (4)برای  موسی بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی .
و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین " از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای  کشت ، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (6) فرزندش به عنوان عقیقه (7) نقره صدقه داد.
 

حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری  و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوی  خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (8) قائم ایشان (امام زمان "عج ") می باشد.
انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:
بارها رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (9) حسن و حسین را، (10) آنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف می کند که : "رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های  خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است .
عالی ترین ، صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله رسول گرامی  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسین از من و من از (12) حسینم

حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ، مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی  نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی خلافت ظاهری شد، حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای  "جمل "، "صفین " و "نهروان " شرکت و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و (13) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آی


امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویی  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوی  معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (15) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .


امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی  و قوانین خداوند است ، و از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز آورد و قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.
بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی  که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی  (16) سخنانی  تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .
معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت .


قیام حسینی
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند،و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه ای به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین (ع ) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این خبر را به امام حسین (ع ) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:
"انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل (17) یزید آن گاه که افرادی چون یزید، (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی  ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین می برند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل ، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای  به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبی می شناخت ، و بی وفایی  و بی دینی شان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.
با این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی روزی  که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه () برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ، بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنی امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به جایی رسید که عده ای از همان کسانی که برای امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ، گاهی به اعلان می داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی ندارم .
و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتی اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع ) پیشوایان پیشین اسلام ، شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین (ع )، و خود امام حسین (ع ) به (19) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد، ولی او کسی نبود که در برابر دستور آسمانی  و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قائل باشد، یا از اسارت خانواده اش واهمه ای  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدی خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسین (ع ) در کربلا" به قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته ، از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن علی (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. بویژه که خود در طول راه می فرمود: "من کان باذلا فینا مهجته (20) و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید. و لذا در بعضی از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند.
غافل از این که فرزند علی  بن ابی طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.
باری امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دریافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره ای درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان شنهای گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقی مانده بسترهای  گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست ، و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی امیه از اسلام جداست .
راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می شدند، زیرا اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور است . و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید، هماره و همه جا دهان گشودند و فریاد زدند، و پرده زیبای  فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه ای که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل کرد، طوفانی  در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش بر آب گشت . نگرشی  ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شیعیانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز قیام و شهادتش را با سیاه پوشی  و عزاداری محترم می شمارند، و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتی خاص داشتند.
غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند. ابوعماره گوید: "روزی به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم ، فرمود اشعاری در سوگواری حسین برای ما بخوان . وقتی شروع به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ، من می خواندم و آن عزیز می گریست ، چندان که صدای گریه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام (21) حسین (ع ) مطالبی بیان فرمود و نیز از آن جناب است که فرمود: "گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته (22) نیست مگر در مصیبت حسین بن علی ، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص باایمانی که (23) به امامت ما معترف است ، زیارت قبر اباعبدالله لازم می باشد.
امام صادق (ع ) می فرماید: "ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما ی من الاعمال . (24) همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است .
زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویی  روح را به سوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها و فداکاریها پرواز می دهد. هر چند عزاداری و گریه بر مصایب حسین بن علی (ع )، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات ، فلسفه دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می نماید، و هدف هم جز این نیست ، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و خالی بودن دل از هر چه غیر از خداست می باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم ، هدف مقدس حسینی به فراموشی می گراید.


اخلاق و رفتار امام حسین (ع )
با نگاهی  اجمالی به 56سال زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی  حسین (ع )، درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنی  و بندگی و نشر رسالت و مفاهیم عمیقی والاتر از درک و دید ما گذشته است . اکنون مروری  کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز، که پیش روی ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری  و حتی در آخرین شب (25) داشت . گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت .
زندگی دست از نیاز و دعا برنداشت ، و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خدای خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: "خدا می داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثیر در کتاب "اسد الغابة " می نویسد: "کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخیر جمیعها. حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و به حج می رفت و صدقه می داد و همه کارهای پسندیده را انجام می داد.
شخصیت حسین بن علی  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده به کعبه می رفتند، همه بزرگان و شخصیتهای اسلامی به (29) احترامشان از مرکب پیاده شده ، همراه آنان راه می پیمودند.
احترامی که جامعه برای  حسین (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگی  می کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ایمان بی تزل او به خداوند، او را غم خوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند، و حرم رسول الله (ص ) را برای او خلوت نمی کردند. این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست ، بخوانیم :
روزی از محلی عبور می فرمود، عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره های خشکی  می خوردند، امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : "ان الله لا یحب المتکبرین "، خداوند متکبران را دوست نمی دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی  (31) هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، از آنان به عمل آمد، و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعی  می گوید: "چون حسین بن علی (ع ) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند، فرمود این پینه ها اثر کیسه های  غذایی است که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه (32) زنهای  شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.
شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان می توان در داستان "ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام " دریافت ، که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر می شویم : یزید به زمان ولایت عهدی ، با این که همه نوع وسایل شهوترانی و کام جویی و کامروایی از قبیل پول ، مقام ، کنیزان رقاصه و. در اختیار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود.
پدرش معاویه به جای این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده ای  نشان دهد، با حیله گری  و دروغ پردازی و فریبکاری ، مقدماتی فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند. حسین بن علی (ع ) از قضیه باخبر شد، در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکی از قوانین اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدی و یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه ای قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندی خود را به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و این رفتار داستانی شد که در مفاخر آل علی (ع ) و دناءت و ستمگری بنی امیه ، برای همیشه در تاریخ به یادگار (33) ماند.
علائلی در کتاب "سمو المعنی " می نویسد:
"ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی  عظمت و بزرگی خویش را جهان گیر ساخته اند، یکی در شجاعت ، دیگری در زهد، آن دیگری در سخاوت ، و. اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع ) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است ، گویا او جامع همه (34) والاییها و فرازمندیها است .
 آری ، مردی که وارث بی کرانگی  نبوت محمدی است ، مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد، بلکه او با همه خویشتن ، آیینه تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها، فداکاریها، جان بازیها، خداخواهیها وخداجوییها می باشد، او به تنهایی  می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و فضیلتهای انسان را ارجمند نمود.

خداوند متعال در آیه 20 سوره توبه در این رابطه فرموده است: الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ کسانى‌که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏‌اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند».
همچنین، در آیه 29 سوره توبه آمده است: قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ؛ با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آن‌چه را خدا و فرستاده‌‏اش حرام گردانیده‏‌اند حرام نمی‌‏دارند و متدین به دین حق نمی‌گردند کارزار کنید تا با [کمال] خوارى به دست‏ خود جزیه دهند».
اصطلاح جهاد فی‌سبیل‌الله» به‌جای قتال و حرب و نزاع و مخاصمه اصطلاح پرمعنایی برای مبارزات مسلمان است، جهاد یعنی کوشش و تلاش و این معنا شامل هم جنگ می‌شود و هم مبارزات دیگر را و با سبیل‌الله ماهیت جهاد مشخص می‌شود که فرق سایر جنگ‌ها با جهاد مسلمانان در این است که هدف از جهاد مسلمین خداوند است و لاغیر ولی جنگ‌های دیگران براساس اهداف مادی و یا غیرمادی مثل میهن‌پرستی استوار می‌باشد.
اسلام دین صلح است، دین ‌دوستی است دین تمدن است، دین حفظ حقوق انسان‌ها است، اما دین ظلم‌پذیری نیست، دین زیربار ستم رفتن نیست، دین تواضع در مقابل مستکبرین نیست لذا از یک طرف ظلم به دیگران را نفی می‌کند، جنایت را رد می‌نماید و قاتل یک نفر را قاتل همه انسان‌ها می‌داند و از طرف دیگر به مسلمانان اجازه داده بلکه بر آنان واجب نموده که از حق خود دفاع کنند و در مقابل مین بایستند.
در صدر اسلام جنگ‌های زیادی اتفاق افتاد که اکثر آن‌ها برای دفاع بود، یعنی عده‌ای از دشمنان اسلام، حمله می‌کردند یا قصد حمله را داشتند و پیامبراعظم هم به مسلمانان فرمان دفاع را می‌داد و معمولاً مسلمانان در این جنگ‌ها از نظر تعداد و تجهیزات در درجه پایین‌تری از دشمن قرار داشتند.
جهاد» در حداقل هفده سوره قرآن کریم از جمله بقره، آل‌عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، نحل، حج، نمل، احزاب، شوری، محمد، فتح، حدید، ، ممتحنه، صف و قریب 400 آیه در رابطه با جهاد نازل شده است.
یکی از انگیزه‌های جهاد این است که خداوند سبحان در قرآن‌کریم اجازه‌نامه‌ای برای ستمدیدگان صادر کرده تا با ستم مبارزه کنند و با یاری خداوند سبحان پیروز شوند چنان‌که در آیات 38 و 39 سوره حج در این رابطه می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ﴿۳۸﴾ أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ؛ قطعاً خداوند از کسانى‌که ایمان آورده‌‏اند دفاع می‌‏کند زیرا خدا هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد، به کسانى‌که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است چراکه مورد ظلم قرار گرفته‌‏اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست».
خداوند متعال همچنین در آیه 75 سوره نساء وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا؛ و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و ن و کودکان مستضعف نمی‌‏جنگید همانان که می‌گویند پروردگارا ما را از این شهرى که مردمش ستم‌‏پیشه‏‌اند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما».
در آیه 111 سوره توبه نیز در این رابطه آمده است: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ در حقیقت‏ خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] این‌که بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى‌که در راه خدا می‌جنگند و می‌‏کشند و کشته می‌‏شوند [این] به‌عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معامله‌اى که با او کرده‌‏اید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است».
همچنین، در آیه 177 سوره بقره آمده است: لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى اَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ».
در این آیه خداوند متعال فرموده است: نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‌‏ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى‌که راست گفته‌‏اند و آنان همان پرهیزگارانند».
در آیات 65 و 66 سوره انفال نیز به جهاد اشاره شده است و آمده است: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ﴿۶۵﴾ الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُواْ أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ؛ اى پیامبر مؤمنان را به جهاد برانگیز اگر از [میان] شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن چیره می‌‏شوند و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌گردند چراکه آنان قومی‌اند که نمی‌‏فهمند، اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفى هست پس اگر از [میان] شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند و اگر از شما هزار تن باشند به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه کنند و خدا با شکیبایان است».در آیات 95 و 96 سوره نساء، آیات 169 و 170 سوره آل‌عمران، 190 بقره، 39 انفال، 193 بقره، 29 توبه، 40 حج، 75 نساء، 251 بقره، 8 انفال نیز به جهاد اشاره شده است.
درس‌ها و پیام‌های جهاد

در جهاد اگر از فرماندهی تبعیت نشود گاه خسارات بزرگی به بار می‌آید، مثلاً در جنگ احد عده‌ای از کمان‌داران برخلاف دستور رسول خدا(ص) برای جمع‌آوری غنیمت پست خود را ترک کردند و دشمن هم از این موقعیت استفاده کرد و از پشت سر مسلمین وارد کارزار شد و باعث شکست مسلمانان شدند و مسلمانان فهمیدند که سرپیچی از دستور پیامبر باعث شکست آنان شد.
جهاد برای ما درس صبر و پایداری است، اسلام برای مجاهدان در راه خدا، مقام بالایی در نظر گرفته است، اسلحه مجاهد هم مورد توجه اسلام قرار دارد و ارزشمند است چنان‌که رسول خدا(ص) فرمود: همه خیر، در اسلحه است و زیر سایه اسلحه است و جز اسلحه چیز دیگری نمی‌تواند مردم را برپا نگه‌دارد و سلاح‌ها کلیدهای بهشت و جهنم هستند.
عثمان بن مظعون به رسول خدا(ص) گفت: دوست دارم به جهانگردی یا کوه‌نشینی بروم، پیامبر(ص) فرمود: ای عثمان! این کار را نکن که سیاحت و جهانگردی امت من سفر جنگی و جهاد است.
جهاد همگانی است و حتی ن باید به جهاد شرکت داشته باشند که ابتدا از انان در پرستاری و سقایی و تدارکات استفاده می‌شود ولی اگر نیروی مردان کافی نبود ن هم باید سلاح برگیرند و دفاع و جهاد نمایند.
حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی صرفی‌پور، از کارشناسان مذهبی در گفت‌وگو با خبرگزاری ایکتا در رابطه با اقسام جهاد گفت: جهاد دارای اقسامی است از جمله این‌که دفاع از کیان و نوامیس اسلام در مقابل دشمنی که قصد برانداختن اساس دین و جایگزین کردن کفر را دارد، دفع دشمن مهاجم بر جان و عرض مسلمین یا بر سرزمین‌های اسلامی که قصد نابودی اسلام را ندارند ولی اموال و نفوس و اعراض یا اراضی مسلمین را هدف‌گیری کرده است.
وی افزود: دفاع از مسلمانان که در یک منطقه با کفار درگیرند و بیم غلبه کفار می‌رود، اخراج دشمن اشغالگر که به هر نحوی بر سرزمین‌های اسلامی یا عقاید آنان تسلط یافته است که رفع سلطه بیگانگان و بازگرداندن عزت و استقلال مسلمین واجب است.
این کارشناس مذهبی با اشاره به این‌که جهاد با کفار جهت ترک عقاید کفرآمیز و گرایش به اسلام است که این در زمان حضور امام معصوم(ع) انجام می‌گیرد، در رابطه با اهداف جهاد نیز گفت: از جمله اهدافی که برای جهاد در قرآن نام برده شده می‌توان از دفاع، دفع فتنه، تثبیت حاکمیت الله، ذلیل کردن دشمنان اسلام، جلوگیری از فساد بر روی زمین، جلوگیری از نابودی عبادت‌گاه‌ها، استقرار حق و نابودی باطل، حمایت از مظلوم و جلوگیری از ظلم اشاره کرد.
حجت‌الاسلام صرفی‌پور در ادامه به هشت سال دفاع مقدس اشاره کرد و افزود: دشمنان اسلام و اهل‌بیت(ع) خیال می‌کردند با حمله نظامی گسترده می‌توانند انقلاب اسلامی را که هدیه الهی بود، از بین ببرند اما با رهبری حکیمانه امام امت و با حمایت همه‌جانبه ملت ایران از رزمندگان اسلامف دشمن شکست خورد و امیدش ناامید شد.
وی افزود: دفاع مقدس برای ملت ایران برکاتی به‌دنبال داشت، جبهه‌ها دانشگاه بزرگی برای انسان‌سازی شدند، جوانانی کم سن و سال به جبهه رفتند ولی بعد از مدت کوتاهی هم از نظر خداشناسی و ارتباط معنوی با اهل‌بیت(ع) به درجات بالایی رسیدند و هم مرد شدند و از این نوجوانان، قهرمانان و دلاوران بی‌همتایی پدید امد که تاریخ ایران امثال آن‌ها را کم دیده بود.
این کارشناس مذهبی ادامه داد: در دفاع مقدس فرماندهان بزرگی تربیت شدند باب شهادت باز شد، عده‌ای شهید و عده‌ای جانباز و عده‌ای نیز آزاده سرافراز شدند، در این جنگ ملت ایران بهتر از مسلمین صدر اسلام، درخشیدند و هیچ‌گاه امامشان را تنها نگذاشتند به‌طوری‌که امام امت همیشه از ملت ایران تعریف می‌کرد و می‌فرمود: مردم ایران در زمان ما از مردم صدر اسلام هم بهترند».
وی گفت: پیروزی رزمندگان اسلام به‌ویژه با حضور بسیج که همانند مجاهدان صدر اسلام از همه اقشار بودند و به‌صورت داوطلبانه به جبهه‌ها می‌رفتند باعث شد که دشمن از شکست ملت ایران از طریق نظامی مایوس شود و حملات خود را از طریق اقتصادی و فرهنگی و ی انجام دهد که تاکنون در این زمینه‌ها هم موفق نشده است.

آخرین جستجو ها

عینک آفتابی مارک + *هفت روز گارانتی برگشت کالا* فلزکیت فلزیاب معدنیاب حفره یاب بهمن و دختر.. پناهگاه عاشقان دلشکسته سئوکار "باشگاه میهن" tadeteddi همه چی دات ام ال پخش قهوه عبدالهی دبیرستان دخترانه نرجس ناغان